سه دختر جوان آمریکایی به نام‌های بِت، ویتنی و لورنا که در اروپای شرقی در حال مسافرت و خوش‌گذرانی هستند، با دختر اروپایی زیبا و قدبلندی به نام الکس آشنا می‌شوند. دخترها با وسوسهٔ الکس تصمیم می‌گیرند به مسافرخانه‌ای در حومهٔ شهر بروند، اما این مسافرخانه همان مسافرخانه‌ای است که قاتلان یک سازمان مخوف زیرزمینی، مسافران را شکار می‌کنند و به قتل می‌رسانند…

یک کارآگاه و یک اورک باید با یکدیگر همکاری کنند تا عصای قدرتمندی را پیدا کنند قبل از این که دست موجودات شیطانی دست به آن برسد.

گروه اسباب بازی ها میزبان یک اسباب بازی جدید به اسم فورکی میشوند و این مسئله باعث میشود که ماجراجویی های جدیدی برای شان شروع شود.

در سال 1955، پنج جوان مکزیکی-آمریکایی، به دلیل عشق به بازی، تصمیم گرفتند که چگونه بازی کنند، بنابراین آنها زمین گلف خود را در وسط صحرای تگزاس جنوبی ایجاد کردند.

یک آفریقایی-آمریکایی آشفته و نژادپرست L.A.P.D. افسر هیچ کاری نمی کند تا یک زوج نژادی دوستانه را که به تازگی به خانه همسایه او نقل مکان کرده اند، بیرون کند.

یک خبرنگار تلویزیونی و فیلمبردارش پس از شیوع یک ویروس مرموز که انسان ها را به قاتلان تشنه به خون تبدیل می کند، در داخل ساختمانی که توسط CDC قرنطینه شده است، گیر افتاده اند.

«مک لاکلین» (کیج) و «جیمنو» (پنیا) در بین پلیس هایی بودند که پس از حمله به برج های مرکز تجارت جهانی، تلاش کردند مردم را از آن عمارت ها بیرون بکشند. وقتی برج ها فرو ریخت، «مک لاکین» و «جیمنو» هر دو در طبقه ی پنجم بودند و هر دو جزء آخرین آدم هایی بودند که زنده از لابه لای ویرانه های برج ها بیرون کشیده شدند و …

سگی که به تفنگداران دریایی ایالات متحده در افغانستان کمک می کرد به ایالات متحده باز می گردد و پس از تجربه یک حادثه تلخ ، توسط خانواده سرپرستش به فرزندی پذیرفته می شود.

یک موتورسوار فردی را که عضو باند بوده به قتل می رساند که به طور اتفاقی طرف برادر رئیس تمام باند موتورسواران کشور بوده و ...

گروهی از سارقین بانک متوجه می شوند که یک کارآگاه زبردست متوجه نقشه سرقت چند میلیون دلاری آنها شده است.

«جک ماریسن» آتش نشان جوانی است که در واحد آتش نشانی «نردبان 49» اداره اش به رهبری «کاپیتان مایک کندی» مشغول به کار است. او در هنگام فرونشاندن آتشی سهمگین، در عمارتی که در آتش می سوزد، گیر می افتد و گذشته اش را مرور می کند...

داستان سه مادر پُرکار که هیچگاه از زحماتشان قدردانی نمی شود. بنابراین برای خلاص شدن از زندگی روزمره، تصمیم می گیرند خودشان را از قید و بندهای زندگی رها کرده و برای شاد بودن آزادی عمل بیشتری را در اختیار خود قرار دهند.

ایمی میچل یک زن متاهل و مادر دو نوجوان به اسم‌های جین(یک دختر سختکوش و همواره مضطرب) و دیلن(یک پسر تنبل) است. ایمی سخت تلاش می‌کند که مادر خوبی برای فرزندانش باشد. طی اتفاقاتی ایمی متوجه می‌شود که مسئولیت‌های بیش از حد برعهده گرفته است و هیچ وقتی برای تفریح و خوشی در زندگیش باقی نگذاشته بنابراین تصمیم میگیرد زندگی خودش و اطرافیانش را تغییر بدهد...

سه جهانگرد در جست و جوی هیجان و ماجرا، صحبت شهرکی در اسلواکی را می شنوند که جمعیت مذکرش به خاطر جنگ داخلی کاهش یافته و تصمیم می گیرند به آن شهرک پرت و ناآشنا بروند...

فیلم در مورد یک مربی بیسبال است که بعد از آنکه با تیم نوجوانان در دبیرستان نتایج خوبی می گیرد، به یکی از تیم های لیگ برتر دعوت می شود...