1988

دو مرد کلاهبردار سعی می کنند رقابت خود را با شرط بندی در مورد اینکه چه کسی می تواند اول از یک وارث جوان آمریکایی از پنجاه هزار دلار کلاهبرداری کند، حل و فصل کنند.

یک متصدی بار با استعداد شهر نیویورک در یک بار در جامائیکا کار می کند و عاشق می شود.

«جولیوس بندیکت» (شوارتسنگر) که ثمره ی تجربه ی مخفی دولت برای خلق یک نمونه ی کامل ژنتیکی است باخبر می شود برادری دوقلو به نام «وینسنت» (دویتو) دارد که به یتیم خانه ای در لس آنجلس فرستاده شده است. «جولیوس» به دنبال برادرش می رود.

مافیایی سطح پائین "برادر بزرگتر" دارای "برادر کوچکتر" سرکشی است که همیشه خود را به دردسر انداخته و او مجبور است نجاتش دهد. او بسیار خونسرد است اما جاه طلبی لازم برای بالا بردن رده گروه خود را ندارد اما وقتی با دختر عموی خود برخورد می کند اوضاع تغییر می کند و...

پس از اینکه یک زن جوان یک شب در یک بار مورد تعرض وحشیانه افرادی قرار می گیرد، یک دادستان سعی میکند تا عدالت را برای آنها اجرا کند.

جان رمبو(سیلوستر استالونه) برای ماموریتی در افغانستان احظار شده است اما او این پیشنهاد را رد کرد اما تنها فردی که در این دنیا به او وابستگی عاطفی دارد,کلنل به دست مزدوارن روسیه در افغانستان می افتد و رمبو برای ازادی او …

" جیسون فورهیس" پس از سالها اسارت توسط "تامی جارویس" در کمپ کریستال لیک در زیر دریا , توسط نوجوانی که قادر به پیشگویی ست , به طور تصادفی آزاد می شود و به محوطه کمپ باز می گردد.

لس آنجلس. گروهی تروریست اداره ی مرکزی جدید التأسیس یک شرکت ژاپنی را تصرف می کنند و مهمانان شرکت کنندگان در مهمانی شب سال نو را به گروگان می گیرند. در این جا «جان مکلین» (ویلیس) پلیس نیویورکی، نبردی یک تنه را علیه مهاجمان آغاز می کند.

کودکی به نام «تو تو» عاشق سینماست و از کوچکترین فرصت ممکن برای دیدن فیلم استفاده می‌کند. او کار در سینما را دوست دارد ولی مادرش و آپاراتچی سینما(آلفردو)، مخالف این قضیه هستند. با این حال، «توتو» برای رسیدن به هدفش راه‌های مختلفی را امتحان می‌کند.

میسی سیپی، سال ۱۹۶۴٫ سه کارمند دولت – دو سفیدپوست و یک سیاه پوست – که برای ثبت نام رأی دهندگان سیاه پوست به جساپ کانتی می روند، شبانه در جاده ای روستایی به قتل می رسند. دو مأمور FBI، «آلن وارد» (دافو) و «روپرت آندرسن» (هاکمن) – که اهل میسی سیپی است – به جساپ می آیند تا سرنخی از این ماجرا بیایند.

دو قهرمان غواصی به نام های «ژاک مایول» (بار) و «انتسو مولیناری» (رنو) که از کودکی با یک دیگر رقابت داشته اند، هنوز در پی اثبات برتری و کسب عنوان جهانی هستند...

دو خواهر به همراه پدرشان، وارد خانه‌ی جدیدی می‌شوند که در یک روستا واقع شده و قدیمی می‌باشد. این دو خواهر در طول اسباب‌کشی و بعد از آن، شاهد اتفاقات عجیب و غریبی در آن خانه و محوطه‌ی اطرافش هستند که فقط در داستانها شاهد آن بوده‌ایم.

در بحبوحه جنگ جهانی دوم شرایط زندگی مردم ژاپن به شدت بحرانی شده است. در این میان، یک پسر نوجوان به همراه خواهرش، برای بقا تلاش می کنند.

«دکتر ریچارد واکر» (فورد)، متخصص قلب، و همسرش، «ساندرا» (باکلی) برای شرکت در یک کنفرانس پزشکی وارد پاریس می شوند. کمی بعد «ساندرا» ناپدید می شود و «واکر» در جست و جو و تحقیقاتش به نتیجه ای نمی رسد. تا این که بی خانمانی به او می گوید دوستانش دیده اند که «ساندرا» را به زور سوار اتوموبیلی کرده اند...

در نیوجرسی. پسر دوازده ساله ای به نام «جاش باسکین» (ماسکو)، در یک کارناوال, در یک ماشین جادویی , آرزو می کند که بزرگ شود. پس از شبی طوفانی، «جاش» بیدار می شود و خود را یک مرد سی و پنج ساله (هنکس) می یابد.

قاتلی در یک تعقیب و گریز توسط یکی از افراد پلیس تیر خورده و رو به مرگ میباشد و از آنجائیکه تا آخرین لحظات قصد تسلیم شدن ندارد به جادو و طلسمی که پیش از این، در آن مورد تعلیم دیده است، روی می آورد و روح پلید و شیطانی اش را به درون یک عروسک منتقل میکند. از طرفی روز تولد «اندی» خردسال است و او به شدت طالب همان مدل از عروسک است...

«آکیم» (مورفی)، شاهزاده ی افریقایی به دختری که پدرش برایش در نظر گرفته، علاقه ای ندارد و همراه دوستش، «سمی» (هال) به امریکا می رود. او در آن جا شیفته ی دختری به نام «لیزا»(هدلی)می شود و به اتفاق سمی،با هویت بدلی، نزد پدر الیزا شروع به کار می کند.

«فرانک دوکس» (وان دام) از اردوگاه آموزشی «آژانس اطلاعات دفاعی» فرار می کند و به هنگ کنگ می رود تا در یک مسابقه ی مخفی ورزش های رزمی شرکت کند…