R

تصویری وحشتناک از خانه صدام. دنیای حسین از طریق چشم مردی که انتخاب شده بود زنده می شود. یا برای پسر سادیست صدام دوگانه باشید ، یا بمیرید.

این فیلم بازسازی فیلمی به همین نام محصول سال 1946 است که ماجرای رابطه پنهانی یک بی خانمان و همسر یک کافه دار را روایت میکند.این ماجرا سلسله اتفاقاتی را آغاز می کند که منتهی به قتل می شوند...

فرزند یک مرد ثروتمند باور دارد که میتواند بهترین کونگ‌فو کار کانتون باشد. اما متاسفانه پدرش فکر میکند این رشته ورزشی خطرناک است و ممکن است فرزندش آسیب ببیند، بنابراین دست به هرکاری میزند تا مانع ادامه راه او شود...

«جین کریگ» (هانتر) و «آرون آلتمن» (بروکس) با هم در یک شبکه ی تلویزیونی در واشینگتن کار می کنند، و «تام گرانیک» (هرت) نیز به عنوان مجری در همان شبکه استخدام می شود. «جین» میان اظهار علاقه و دل خوری نسبت به «تام» مردد است و سرانجام، خودش باعث آشنایی «تام» و گزارشگری به نام «جنیفر مک» (چایلز) می شود. از طرف دیگر «آرون» که به «جین» علاقه مند است، موفقیتی در کار حرفه ای اش کسب نمی کند....

«مکس» معتقد است ریاضیات، زبان اصلی جهان می‌باشد و در دل هر پدیده‌ای، یک الگوریتم مشخص وجود دارد. او در تلاش است این الگوریتم را پیدا کند و برای یافتن آن، بازار بورس، طبیعت، بازیِ گو(یک بازی ژاپنی) و حتی تورات را مورد بررسی قرار می‌دهد.

«فرانک وایت» (واکن)، سردسته ی یک باند قاچاقچی مواد مخدر به تازگی از زندان آزاد شده است. «فرانک» که به واسطه ی فساد و انحطاط جامعه، به مرد ثروتمندی تبدیل شده، تصمیم می گیرد دینش را به شهر ادا کند و تصمیم می گیرد یک بیمارستان عمومی چندین میلیون دلاری در یکی از فلاکت بارترین محله های بروکلین احداث کند.

تابستان 1977 در نیویورک . جنایت های یک قاتل زنجیره ای در محله ی ایتالیایی - امریکایی های جنوب برانکس میان اهالی ترس و وحشت بسیاری ایجاد کرده است...

داستان فیلم در مورد دختر دبیرستانی است که سعی دارد در جمع دختران جذاب مدرسه باشد، اما موفق نمی شود. در این بین او با فردی آشنا می شود که راه هایی برای رسیدن به هدفش به او یاد می دهد...

گروهی از آدم کش ها برای مأموریتی انتحاری گرد هم می آیند تا یک ارباب شرور را بکشند.

این فیلم کمدی قصد دارد به بزرگترین پرسش هستی پاسخ دهد: معنی زندگی چیست؟ چند داستان به ظاهر بی ارتباط با یکدیگر، درباره ی مرگ و زندگی، در مراحل مختلف...

نیویورک، سال 1947. زن مهاجر لهستانی، «سوفی» ( استریپ ) از بازماندگان اردوگاه ها ی مرگ نازی هاست که پس از مهاجرت به امریکا تحت مراقبت مردی به نام «نیتان» ( کلاین ) قرار گرفته است. در حالی که «نیتان» تعادل روانی ندارد و خود «سوفی» نیز سخت درگیر خاطرات دردناک است.

این فیلم داستان زندگی «براندون تینا» (هیلاری سوانک)، نوجوانی تَراجـِنسی است که تحت هویتی مردانه زندگی میکرد، تا اینکه معلوم شد او از نظر بیولوژیکی یک دختر بوده است...

سال 1977. «سلی آلبرایت» (رایان) و «هری برنز» (کریستال) هر دو از دانشگاه شیکاگو فارغ التحصیل می شوند. این دو طی یک دوره ی دوازده ساله، گه گاه، با یک دیگر برخورد می کنند. تا این که سرانجام «هری» به «سلی» ابراز عشق می کند.

داستان فیلم درباره گروهی از دانش آموزان دبیرستانی است که در جنوب کالیفرنیا بزرگ شده اند. داستان بر اساس ماجراجویی های واقعی آنها است…

دو نماینده پرانرژی که ویژگی های اخلاقی مناسبی ندارند تصمیم می گیرند عضو یک اتحادیه شوند. در آنجا آنها یاد خواهند گرفت حتی اگر کسی را دوست نداشته باشند، باید رفتار مناسبی با او داشته باشند...

«جک والش» (رابرت دنیرو)‌ استخدام شده تا یک حسابدار مافیا بنام «جاناتان ماردوکاس» (چارلز گرودین) را دستگیر کند. پلیس فدرال در گرفتن رد جاناتان درمانده‌ است، اما جک براحتی او را می یابد و اکنون باید او را از نیو یورک به لس آنجلس ببرد تا ۱۰۰ هزار دلار دستمزدش را بگیرد. از طرفی پلیس فدرال و مافیا نیز به دنبال این حسابدار هستند و همین مساله کار جک را کمی مشکل می کند...

در میانه های جنگ چچن،یک بیمارستان روانی در مرز چچن و روسیه به همراه بیمارانش رها می شود.بیماران مجبور هستند با تهاجم دشمن و بیماری خود روبرو شده و به زندگی خود ادامه دهند...

دهه ی ۱۹۶۰، محله ی ایتالیایی نشین در منطقه ی برانکس نیویورک. پسر بچه ای به نام «کالوجرو» (کاپرا) همراه با خانواده اش در همسایگی نوشگاهی زندگی می کند که پاتوق «سانی» (پالمینتری) و دارو دسته ی مافیایی اش است؛ همان جایی که «لورنزو» (دنیرو)، پدر «کالوجرو» به او هشدار داده که آن طرف ها نپلکد...