خانوادگی

شاهزاده خانمی که کشورش مورد تهاجم قرار گرفته است در لوئیزیانا مخفی می شود، جایی که باید یاد بگیرد که مانند یک نوجوان معمولی رفتار کند.

دیجی والتر یک پسر ۱۲ ساله است که همیشه از پنجره ی اتاقش خانه ی آقای نبرکرکر را دید می زند آقای نبرکرکر همسایه ی مرموزی است و هر چیز که در حیاط خانه اش بیافتد مصادره می کند پدر و مادر دیجی برای تعطیلات آخر هفته به خارج از شهر می روند و دیجی را به پرستار بچه الیزابت می سپارد ولی دیجی همراه با دوستانش شبانه برای کشف راز خانه ی هیولا از خانه بیرون می آیند...

هورتون فیل خیال بافی ست که به طور اتفاقی صدای فریاد کمک یک ذره ی خیلی کوچک معلق در هوا را می شنود ! و تصمیم می گیرد که به او کمک کند.

اسکروچ مردی خسیس و بداخلاق که در آستانه کریسمس با تنگ نظری خود قلب منشی همیشه وفادارش را می شکند و در شب کریسمس طبق معمول تنهاست تا اینکه ارواح کریسمس به سراغ او می آیند و او را با خود در سفری طولانی همراه می کنند تا چشم او را به اعمال زشتش باز کنند.

بادی (ویل فرل) در پرورشگاهی در نیویورک زندگی می کند. شب کریسمس در کیسه بابانوئل پنهان شده و او هم از همه جا بی خبر، بادی را با خود به قطب شمال می برد. در آنجا پری ها تصمیم می گیرند که بادی را بزرگ کنند و به او هم نگویند که در حقیقت انسان است. سال ها بعد وقتی که بادی از این راز باخبر می شود تصمیم می گیرد به نیویورک بازگردد تا پدر واقعی خودش را پیدا کند...

یک پسر تنها یک تخم مرموز را کشف می کند که مربوط به یک موجود دریایی افسانه ای اسکاتلندی می باشد...

شش سال پس از وقایع انیمیشن قبلی، رالف و ونلوپ که اکنون به دوستانی صمیمی هم تبدیل شده اند، یک روتر وای فای را در بازی می یابند که آن‌ها را وارد ماجراجویی جدیدی می کند.

«رالف» شخصیت بد یک بازی کامپیوتری است که میخواهد، همانند شخصیت خوب بازی که «فلیکس» نام دارد، یک قهرمان محبوب باشد. اما مشکل اینجاست که هیچکس آدم بدها را دوست ندارد. او تصمیم میگرد هرطور شده به آرزویش برسد، اما در این راه کل دنیایی که در آن است را دچار اختلال می کند...

شخصیت های انیمیشن کلاسیک دیزنی در این انیمیشن دور هم جمع شده اند تا بازگوکننده رمان شاهکار چارلز دیکنز باشند .”اسکروج” با شریک مرده اش و سه روح در شب کریسمس ملاقات میکند تا علت شاد بودن در کریسمس رو دوباره به خاطر بیاورند...

داستان سفر مردی جوان به نام مانولو که بین دو راهی انجام انتظارات خانواده اش از او و گوش دادن به ندای قلبش گرفتار آمده است. اما او قبل از اینکه انتخاب کند که به کدام مسیر برود، وارد سفری ماجراجویانه می شود که به گستردگیِ سه جهان فانتری می باشد. جائیکه او باید با بزرگترین ترس خود رو به رو شود.

داستان یک پسر تنها و آرام که تا کنون در اجتماع نبوده است ولی یک مشکل بسیار بزرگی برای او پیش می آید و او مجبور می شود تا با دشمنی به نام باران سرخ مبارزه کند.

پنگوئن های ماداگاسکار مثل قبل ماموریتی را در پیش رو دارند و باید جلوی کسی را که قصد دارد دنیا را نابود کند، بگیرند.

بچه دایناسوری یتیم که توسط میمون ها بزرگ شده است، بعد از خراب شدن محل زندگی خانواده اش زیر بارش سنگ های آسمانی، سفری دشوار را آغاز می کند تا به سرپناهی مناسب برسد.

یک " لگوی " کوچک و معمولی به گمان اینکه می تواند یک قهرمان باشد به عضویت گروهی در می آید که قصد دارند به جنگ یک " لگوی " ظالم بروند اما...

زمانی که اسپارکی، سگ ویکتور با یک ماشین تصادف میکند و از دنیا می رود، ویکتور تصمیم می گیرد از تنها راهی که می داند او را به زندگی باز گرداند اما زمانی که این سگ خرابی به بار می آورد و همسایه ها را وحشت زده می کند، ویکتور تلاش می کند والدینش و همسایه ها را متقاعد کند که اسپارکی هنوز همان سگ مهربان و وفادار است...

پیرمردی در شهر بزرگی زندگی می‌کند اما نتوانسته خود را با شرایط اجتماعی تطبیق دهد. شهرداری قصد دارد خانه‌ی او را تخریب کند اما او حاضر به ترک آنجا نیست و با وصل کردن هزاران بادکنک به خانه‌اش، سفر هیجان‌انگیزی را شروع می‌کند.

بل دختر زیبایی ست که پدرش اسیر دستان دیو شده, او به دیو پیشنهاد می کند در ازای زندانی شدن خود پدرش آزاد شود غافل از اینکه...

روایت کشف بزرگترین آرزو در میان آرزوها...