فیلم در آینده ای نزدیک و در جامعه ای متکی به فناوری رخ میدهد، جایی که انسان های دیگر از دست ماشین های کشتار خسته شده اند و بر علیه آنها میشوند.

"لوک هابز"،نماینده امنیتی دیپلماتیک جانسون در آمریکا، به طور غیرمنتظره ای با "دکارد شاو استاتهام" متحد می شود.

چارلی تصمیم به عمل کردن به وصیت مادر مرحومش می گیرد و بدون هیچ پیش زمینه ای به اروپای شرقی سفر می کند و در این شهر با دختری زیبا به نام گبی آشنا می شود..

در جایی در امتداد مرز ساحلی شرقی آمریکا در اواسط قرن نوزدهم، دو زوج همسایه با سختی و انزوا مبارزه می‌کنند، که شاهد چشم‌اندازی باشکوه و در عین حال آزمایش‌کننده است که آنها را هم از نظر جسمی و هم از نظر روانی به چالش می‌کشد.

ایتان هانت و تیم صندوق بین المللی پول، به همراه تعدادی از متحدانش، پس از ناکامی در یک ماموریت، زمان محدودی در اختیار دارند تا همه چیز را به روال گذشته بازگردانند.

اتان هانت و تیمش با خطرناک ترین ماموریتی که تا به حال داشته اند روبرو می شوند،آنها باید یک سلاح بسیار قدرتمند مبتنی بر هوش مصنوعی که در صورت افتادن به دست افراد نادرست، به تنهایی قادر به تهدید تمام بشریت است را ردیابی کنند.در همین حین گروه های دیگری نیز به دنبال این سلاح هستند به طوری که یک مسابقه مرگبار برای دستیابی به این سلاح در سراسر جهان آغاز می شود...

داستان این سریال حول شخصیت ملکه الیزابت دوم به عنوان یک جوان تازه ازدواج کرده که با رهبری مشهورترین سلطنت جهان روبرو می شود، در حالی که با نخست وزیر افسانه ای سر وینستون چرچیل رابطه برقرار می کند، تمرکز دارد. امپراتوری بریتانیا رو به زوال است، دنیای سیاسی در آشفتگی است، اما عصر جدیدی در حال طلوع است.

حماسه ای که به شرح ظهور و سقوط شطرنجی امپراتور فرانسه ناپلئون بناپارت می پردازد، و صعود سریع و بی رحمانه او از یک افسر نظامی جوان در بحبوحه انقلاب ۱۹۷۳ تا مقام امپراتوری فرانسه در سال ۱۸۰۴ میلادی را روایت می کند..

روایت حماسی چند نسلی از داستان تولد آمریکا به عنوان یک ابرقدرت از طریق ظهور و سقوط خونین یکی از امپراتوری نفت تگزاس.

چندیدن سال پس از جدایی والدینش , نیکلاس 17 سال دیگر نمیتواند با مادرس کیت بماند. او به محل زندگی پدرش پیتر نقل مکان میکند که با همسر جدیدش زندگی میکند. در میان تمامی مشغله هایی که پیتر دارد سعی میکند از نیکلاس مراقبت کند.همانطور که پدرش از او مراقب میکرد اما او در این مسیر اشتباهاتی میکند که...

«تیم» در سن 21 سالگی در میابد که توانایی این را دارد که در زمان سفر کند و اتفاقاتی که در زندگی اش افتاده و اتفاقاتی که قرار است رخ دهد را تغییر دهد. او تصمیم می گیرد از این توانایی اش برای بهبود بخشیدن به زندگی اش و پیدا کردن یک دوست دختر خوب استفاده کند...

یک خبرنگار ولزی خبر قحطی در شوروی در اوایل دهه ی سی میلادی را در رسانه ی غرب برای اولین بار منتشر می کند.

لوئیزا "لو" (امیلیا کلارک) یک جوان دمدمی است که شغل قبلی خودش را ترک میکند تا به خانواده اش کمک کند که زندگی خودشان را تامین کنند.او پرستاری از یک بانکدار جوان و ثروتمند بنام ویل ترینور (سم کلافلین) را برعهده میگیرد که دو سال قبل به دلیل تصادف فلج شده بود.همانطور که پیوند احساسی آنها عمیق تر می شود لوئیزا به ویل نشان می دهد که زندگی ارزش زیستن دارد و دیدگاه بدبینانه او را در مورد زندگی عوض میکند, زندگی و قلب آنها به گونه ای تغییر می کند که هیچ کس تصورش را نمی کرد.

ویراستار مشهور "مکسول پرکینز" در حالیکه بر روی نوشته های نویسنده ای بنام "توماس ولف" کار میکند، رابطه دوستانه ای را با او آغاز میکند.

یک زن عزادار، بعد از فوت بچه اش سیاحتی احساسی تجربه می کند...