خانواده ای آمریکایی برای یک سفر تفریحی تجاری به پاریس سفر می کنند. در آنجا آنها که از لحاظ مادی در وضع خوبی هستند، با زندگی ها و دنیای جدیدی آشنا می شوند که به آنها دیدی می دهد که چگونه میتوانستند با تغییراتی در زندگی و در گذشته ی خود، از دنیا و آسایش و خوشبختی بهتری برخوردار باشند.

بعد از بدنیا آمدن «رنزمه» دختر «بلا» و «ادوارد»، خانواده کالن تصمیم می گیرند دیگر خانواده های خون آشام را با خود متحد کنند تا بتوانند در مقابل خطری که از جانب ولتری آن ها را تهدید می کند، مقاومت کنند...

سه سال بعد از استعفای ریچارد نیکسون(فرانک لنجلا) ، رئیس جمهور امریکا همچنان ساکت بود و در مورد رسوایی واترگیت حرفی به میان نیاورده بود.تا اینکه حاضر شد با یکی از شومن های تلویزیون در یک نشست مطبوعاتی شرکت کند. ولی انتخاب مصاحبه کننده در این نشست توسط نیکسون همه را شگفت زده کرد زیرا او دیوید فارست(شین) را بعنوان مجری برگزید ولی سرانجام این نشست به یک نبرد هوشمندانه در برابر دوربین انجامید …

«سلن» یک جنگجوی خون آشام زیباست که در نبرد دیرینه بین خون آشام ها و گرگینه ها شرکت دارد. با اینکه او طرف خون آشام هاست، اما عاشق یک گرگینه بنام «مایکل» می شود...

«ویکتور» کشته شده است و «سلن» که تخصص اش کشتن گرگینه هاست و کینه عمیقی از آنها به دل دارد، بهمراه «مایکل» که یک موجود چند نژادی است در فرار از دست خون آشامان هستند. از سوی دیگر تنها فرمانروای خون آشام ها، «مارکوس»، که اکنون از خواب برخواسته و تبدیل به یک هیولای قدرتمند شده و ...

در انگلستان دوران ملکه ویکتوریا، "بتشیبا اوردین" سرسخت و مستقل، توجه سه خواستگار متخلف را به خود جلب می کند: "گبریل اوک"، یک کشاورز، "فرانک تروی"، گروهبانی بی باک و "ویلیام بلدوود"، مجردی میانسال و موفق...

داستان این فیلم درمورد مربیگری در یک تیم لیگ برتری فوتبال انگلستان به نام لیدز یونایتد است. برایان مربی این تیم شده است. او به یک بازی کاملا مردانه معتقد است اما روش قبلی تیم او ارائه ی یک بازی کثیف و ناجوانمردانه است. حالا او چگونه باید این مشکل را حل کند...

«سالمن وندی» (هاونسوئو) در معادن داغ و سوزان الماس در افریقای جنوبی سنگ بسیار با ارزش و خارق العاده ای را کشف می کند. «دنی آرچر» (دی کاپریو) مزدوری که تخصص اش، فروش به اصطلاح «الماس های خون» است با خبر می شود که «وندی»، الماس را در محلی پنهان کرده که هیچ کس فکرش را هم نمی کند. او از «مدی بوئن» (کانلی) روزنامه نگار امریکایی سرخورده، می خواهد تا در پیدا کردن و به چنگ آوردن آن گنج کمک کند...

فیلم، توصیف دراماتیزه ی وقایعی است که در فاصله ی یک هفته پس از مرگ پرنسس دایانا اتفاق افتاد و ماجراها از دیدگاه اعضای مختلف خانواده ی دربار انگلستان و تونی بلر، نخست وزیر - که تازه انتخاب شده بود - تعریف شده است.

داستان پدری که تصمیم می‌گیرد تا پسرش را با خود به سفری ببرد تا در آنجا یک دوست قدیمی را ملاقات کنند.

آدری وودز (جولیان مور) و دنیل رافرتی (پیرس برازنان) وکلای طلاق رقیب هستند که کاملاً متضاد هستند: او به قانون تکیه می کند، در حالی که او به شخصیت. آنها استخدام می شوند تا طرف های مخالف یک پرونده طلاق سلبریتی را شامل یک ستاره راک (مایکل شین)، یک طراح لباس (پارکر پوزی) و اختلاف حضانت بر سر یک قلعه ایرلندی باشند. آدری و دانیل با هم در ایرلند به سر می‌برند، جایی که در کمال تعجب، جرقه‌هایی بین آن‌ها پرواز می‌کند.

آلیس ۱۹ ساله دوباره به سرزمین عجایب دوران کودکی خود باز می گردد و پس از دیدار با دوستان قدیمی خود اینبار راه درست را برای پایان بخشیدن به دوران وحشت بار سلطنت ملکه قرمز می یابد...