رومانی، سال 1462. سلحشوری به نام «ولاد»، معروف به «دراکولا» (اولدمن) از نبرد با سپاهیان ترک باز می گردد و می فهمد که همسرش، «الیزابتا» (رایدر)، به تصور مرگ او خودکشی کرده است. «دراکولا» ایمانش را رها می کند و خون آشام می شود. لندن، 1897. «جاناتان هارکر» (ریوز) به ترانسیلوانی اعزام می شود تا معامله ی املاکی در انگلستان را با «کنت دراکولا» به پایان برساند...

یک پلیس مخفی که از مرگ اخیر همسر خود سرخورده شده است،درگیر ماجرای قتل یک افسر پلیس شده و می کوشد بیگناهی اش را اثبات کند...

توماس ای. اندرسون مردی است که زندگی دوگانه‌ای دارد. در روز او یک برنامه نویس یک شرکت نرم افزاری است و شب‌ها هکری تحت عنوان نئو. نئو همیشه به دنبال فهمیدن حقیقت زندگی‌اش بوده است، اما حقیقت خارج از تصور اوست. او با یک هکر افسانه‌ای بنام مورفیوس که توسط دولت بعنوان تروریست شناخته شده، ارتباط برقرار می کند، و به همین خاطر تحت تعقیب پلیس قرار می گیرد.

در سال 1946، دنور، نویسنده ای مشتاق که از ماجراجویی های غیرمسئولانه با دوستش لذت می برد، نامه ای درباره زندگی خود قبل و بعد از اقدام به خودکشی توسط دوست دختر غمگین و متعهدش می نویسد.

یک پدر وفادار بنام ایوان ( کیانو ریوز ) در یک شب بارانی به دو دختر ( لورنزا ایزو و بانو آنا د آرماس ) که در باران مانده اند و در خانه او را می زنند پناه میدهد , ایون سعی میکند برای آنها تاکسی بگیرد تا آنها را به مقصد برسند اما دو دختر در مورد قصد خود دروغ گفته اند و ....

«کوین لومکس» (کیانو ریوز) یک وکیل مدافع جوان، بی‌باک و شکست ناپذیر ساکن شهری کوچک در فلوریدا است. او توسط قدرتمندترین شرکت حقوقی دنیا در نیویورک استخدام می شود و با وجود مخالفت مادرش که نیویورک را شهری پر از فساد می داند پیشنهاد کار را پذیرفته و بهمراه همسرش به نیویورک می رود. اما بزودی همسرش شروع به دلتنگی می کند و ...

فیلم با اسباب کشی دکتری افسرده به نام «کیت فاستر» (سندرا بولاک) شروع می شود که از خانۀ زیبایش بروی دریاچه ای به شیکاگو میرود. در راه شیکاگو یاد داشتی برای مستاجر جدید خانه اش می گذارد و از او می خواهد که اگر نامه ای برای او آمد، به آدرس جدیدش در شیکاگو ارسال کند و درباره جاهای پای سگ مقابل درب و جعبۀ زیر شیروانی توضیحاتی می نویسد. کیت به بیمارستانی در شیکاگو می رود و شروع به کار می کند. دکتر سرپرست بخش او (شهره آغداشلو) با او گرم می گیرد و...

داستان درباره یک زن مسن و وظیفه شناس است که شوهرش به زن جوانی علاقمند شده و بنابراین او را رها می کند و این باعث می شود این زن وارد یک بحران عصبی شدید شود …

«هری سنبورن» (نیکلسون) خیال دارد دو روز تعطیل آخر هفته را در یک ویلا بگذارند ولی از بخت بد قلبش در آن جا درد می گیرد…

گروه اسباب بازی ها میزبان یک اسباب بازی جدید به اسم فورکی میشوند و این مسئله باعث میشود که ماجراجویی های جدیدی برای شان شروع شود.

دو دوست که از دوران کودکی با هم بوده اند، وقتی بزرگ می‎شوند کم کم به هم علاقه پیدا می‎کنند.

یک وکیل مدافع تلاش می کند تا موکل نوجوانش را از قتل پدر ثروتمندش تبرئه کند.

یک دانشمند برای بازگرداندن اعضای خانواده خود که در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست داده اند وسواس پیدا می کند.

مهارت‌های بی‌نظیر تای چی یک رزمی‌کار جوان، او را وارد یک باشگاه مبارزه‌ای پردرآمد در دنیای اموات می‌کند.

عاشقان جوان، و به زودی ازدواج می کنند، هیرو و کلودیو با هم توطئه می کنند تا شرکای جنگی کلامی و مجردهای تایید شده، بندیک و بئاتریس را نیز برای ازدواج انتخاب کنند.