در سال 1979، گروهی از فیلمسازان جوان، برای ساخت فیلمی درباره بزرگسالان به یکی از روستاهای تگزاس سفر می کنند، اما زمانی که از سوی میزبانان سالخورده مورد حمله قرار می گیرند، عوامل فیلم برای نجات زندگی خود مبارزه می کنند.

یک زن جوان راه خود را در دنیای زیرزمینی کارگران ایستگاه کامیونی با نام مارمولک ها پیدا می کند.

رابکریس مسیینا که به عنوان یک معلم جایگزین در کلاس حاضر شده با یکی از دانش آموزان رابطه دوستی برقرار میکند و همین امر باعث حسادت یکی از دانش آموزان می شود که باعث ایجاد یک زنجیره انتقام گیری از حوادث در دبیرستان می شود که ...

داستان زنی جوان که به طرز غیرمعقولی نامرئی میشود و حال او باید برای نجات جان خود به تنها شخصی که میتواند او را ببیند رجوع کند.

در اوایل دهه 1990، روایت و بازگویی دوستی بین سه نوجوان، به عنوان تحقیقات پلیسی باعث ایجاد خاطرات متفاوت می شود.

داستان فیلم در مورد یک مادر شاغل است که در مدرسه وکالت نام نویسی می کند تا بتواند بیگناهی برادرش را که متهم به قتل است ثابت کند...

پس از رُخ دادنِ یک اتفاق بین دو دوست صمیمی به نام‌های “زَک” و “جاش“، باعث ایجاد تنش و خشونت بین آن دو می‌شود.

یوتا (جک کیلمر) و اوپال (آلیس انگلرت) افراد بی مصرفی هستند که در خیابان های روستای اوهایو زندگی می کنند تا اینکه به طور اتفاقی با فردی مرموز به نام"وود" (مایکل کنت ویلیامز) دیدار کرده و آنها را برای درمان دارویی به لس آنجلس آورد. یوتا ظاهر می شود ...

در سال 1993، نوجوانی به نام کامرون بدلیل اختلالاتی، به مرکز درمانی به نام وعده خدا در منطقه‌ای دوردست فرستاده می‌شود. در حالی که او در معرض درمان و معالجه‎های سوال‎برانگیز قرار میگیرد، با دیگر ساکنین این مرکز ارتباط برقرار می‌کند و آنها تصمیم می‎گیرند تا زمانی که از آن مرکز خلاص شوند، تظاهر به همکاری با برنامه آن مرکز کنند…

دو دختر شهر نیویورک با یکدیگر پیمان می بندند که باکرگی خود را در اولین تابستان خارج از دبیرستان از دست بدهند. وقتی هر دو عاشق یک هنرمند خیابانی می شوند، دوستان برای اولین بار ارتباطشان را آزمایش می کنند.