روز اسکندر با گیرکردن آدامس در موهایش آغاز می شود و به دنبال آن مصیبت های بیشتری رخ می دهد. با این حال، او از خانواده‌اش همدردی کمی پیدا می‌کند و شروع می‌کند به این فکر که آیا اتفاقات بد فقط برای او رخ می‌دهد، مادر، پدر، برادر و خواهرش - که همگی خود را در روز وحشتناک، وحشتناک، نه خوب و نه خیلی بد زندگی می‌کنند.

"مک" و "کلی" که فکر می کنند دیگر از دست همسایه های بدذاتشان راحت شده اند، در می یابند که همسایه های جدیدی که به آنجا آمده اند به مراتب از قبلی ها نیز بدتر می باشند. بنابراین برای سرکوب کردن آنها باید از همسایه قبلی خود "تدی" کمک بگیرند.

پس از نقل مکان همسایه جدید (زک افران) , زندگی ملتهب یک زوج جوان که یک نوزاد تازه متولد شده دارند تبدیل به جهنم میشود .آنها هر کاریی میکنند تا این همسایه را از آنجا بیرون کنند