دیک استیل، مامور WD-40 توسط مدیرش مأمور می شود تا از نابود کردن جهان توسط ژنرال شرور رانکور جلوگیری کند. WD-40 معتقد بود که رانکور مرده است و او با مامور داغ KGB ورونیک اوکرینسکی متحد می شود تا Rancor را پیدا کند و جهان را نجات دهد.

از آنجایی که محبوبیت هانا مونتانا شروع به تسخیر زندگی او می کند، مایلی استوارت به اصرار پدرش به زادگاهش کراولی کرنرز، تنسی سفر می کند تا دیدگاهی در مورد آنچه در زندگی مهم است پیدا کند.

یکی از اعضای ۱۰۱ سگ خالدار بودن، عوارض خود را بر روی پچ ، که احساس می‌کند منحصربه‌فرد نیست،می گذارد . هنگامی که او به طور تصادفی در یک روز جابجایی جا می ماند، با بت خود، تاندربولت، ملاقات می کند که او را در یک کمپین تبلیغاتی استخدام می کند.

جانی بلک تصمیم دارد مردی که مسئول مرگ پدرش می‌باشد، را بکشد و در این مسیر او وارد یک شهر کوچک که توسط یک فرد بدنام تصرف شده، می‌شود و خود را به عنوان یک واعظ معرفی می‌کند.

اتوموبیل حامل «جانت» (ساراندون) و «براد» (باستویک) که تازه با یک دیگر نامزد شده اند، در جاده ای خراب می شود و آنان در هوایی توفانی برای کمک به خانه ی بزرگی مراجعه می کنند. خیلی زود روشن می شود که خانه در تصرف بیگانگان از سیاره ای دور به نام ترانسیلوانیاست...

زمانی که دوست مورد اعتمادش به او خیانت می کند، ماتئوس باید تمام قدرت خود را جمع کند تا بتواند حریف توانمند خود را متوقف سازد و...